جنگ دنیاها
جنگ در عصر شبکهای عنوان مقالهای است که در تاریخ ۳۰ خرداد ۹۴ در هفتهنامه صدا منتشر شد.
جریان اطلاع رسانی عمومی و مکتوب با خواندن شروع شد که در ابتدا از طریق انتشار و مطالعه کتابها صورت میگرفت. در سده هجده برای نخستین بار جزوهها و اوراق اطلاعاتی در کشورهای اروپایی شروع به نشر و پخش شدند و تا یک سده بعد تبدیل به یکی از فراگیر ترین روشهای اطلاع رسانی در دنیا شد و به مرور توسط ایالات متحده امریکا شکل و فرم روزنامههای امروزی را به عنوان یکی از اصلیترین ابزارهای رسانهای برای اطلاع رسانی به شهروندان را پیدا کرد.
آنطور که عنایتالله رحمانی در «روزنامه پروین خمسه و فهرست محتوای آن» مینویسد: «واژه روزنامه درمتون کهن فارسی به کار رفته است ومنظور از آن، بیان وقایع مهم درباره پادشاهان و شرح زندگانی وزراء و بزرگان بوده و در یک نسخه منتشر میشده است.» با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی مردم اطلاعات خود را از روشهای بجز خواندن دریافت کردند. به عنوان نمونه با ورود رادیو رفته رفته شنیدن جای خود را به خواندن داد تا جایی که در نسلهای جدید خواندن تیترها به جای مطالعه مقالات رایج بود و دریافت عمده اطلاعات از طریق شنیدن صورت میگرفت. خیلی سریع و با اضافه شدن تصویر به صدا میتوان گفت که دیگر حس شنوایی هم کاربرد سابق را نداشت، بلکه ثبت کردن تصویری کوتاه اما اثرگذار به مرور به یکی از سیاستهای عمده رسانههای دنیا تبدیل شد.
عصر شبکهای
در عصر دیجیتال اما استفاده و ترکیب ابزارهای گوناگون مانند متن، گرافیک، عکس، صدا، تصویر، انیمیشن و سایر روشهای انتقال پیام در کنار هم برای اتقال هرچه بهتر، سریعتر و موثرتر پیام به مخاطب باعث شکل گیری مفهموی به نام «چندرسانهای» شد که در مقابل رسانههای صرفا مبتنی به متنی به کار گرفته شد. در چنین برنامههایی تا حد امکان از متن کمتر استفاده شد و بار اصلی انتقال پیام مورد نظر رسانه بر عهده ترکیبی از صدا و تصویر قرار میگرفت. در سالهای اخیر با توجه به رشد سریع شبکههای کامپیوتری رسانههای نوینی پا به عرصه وجود گذاشتند که از ترکیب تموامی موارد ذکر شده استفاده میکنند تا نه تنها یک پیام را منتقل کنند بلکه برای انتشار آن نیز تمام مرزهای رایج دنیا را شکسته و عملا شبکهی رسانهای خود را برای انتشار پیام انتخاب کنند، شبکهای که بعضا بر روی رسانههای کلاسیک مانند روزنامه، رادیو و تلویزیون اثرگذار است.
در دنیای این شبکههای رسانهای که رسانههای نوین هستند به دلیل آنکه یک رابطه چند طرفه بین انتشار دهندههای پیام و مخاطبین وجود دارد و همچین وابسطه به هیچ کدام از مرزهای فیزیکی و یا غیر فیزیکی نیست، ارتباطی بسیار قویتر با مخاطب شکل میگیرد، مخاطبی که امروز خود بخشی از فرایند تولید خبر و نشر آن است.
این رسانههای نوین با پایان بخشین به عصر انحصار رسانهای توسط دولتها در سراسر دنیا برای مردم امکاناتی را فراهم کردند تا دولتها را به چالش بکشند.
عصر جدید را می توان عصر شبکههای اجتماعی رسانهای نامید. شبکههایی مانند توییتر و فیسبوک با دارا بودن تعداد اعضای بیشمار عملا محدودیت رسانههای کلاسیک مانند روزنامه و تلویزیون را ندارند. در این رسانههای نوین الزامن جریان تولید خبر از بنگاههای خبرپراکنی به سمت مخاطب نیست بلکه در بسیاری موارد این مخاطبهای سابق هستند که رسانههای کلاسیک را وادار به تولید خبر میکنند. به عنوان نمونه در چند هفته گذشته بعد از انتشار نتیجه تحقیقات اینجانب در مورد حوادث مهاباد در شبکههای اجتماعی و نه در هیچ رسانهی دیگری، این بنگاه خبرپراکنی بیبیسی جهانی(بیبیسی ترندینگ) بود که در پی پوشش رسانهای آمد در حالی که تا پیش از آن این حادثه برای سرویس بیبیسی جهانی هیچ اهمیتی نداشت. به بیان بهتر این مخاطبین سابق هستند که خبر را در مواردی به آنها تحمیل میکنند و دیگر جریان یک طرفهی اطلاع رسانی معنی خود را از دست داده است.
در این میان اما برخی دولتها به خوبی نسبت به این تغییرات آگاه شدند و مشغول سرمایه گذاری بر روی این رسانههای نوین خبری شدند. یک نمونهی آن باز شدن یک موقعیت شغلی در دولت امریکا در سال گذشتهی میلادی بود. زمانی که دولت امریکا اعلام کرد سالانه به کسی که بتواند در کشور اوگاندا که ۱۲٪ از جمعیت آن از اینترنت استفاده میکنند برای گسترش نفوذ و کار بر روی شبکههای اجتماعی سالانه مبلغ یک صد و یازده هزار دلار بپردازد.همین هزینهی بسیار زیاد در کشوری که تعداد کاربران اینترنت و تلفنهای هوشمند بسیار اندک است نشان میدهد تا چه اندازه نفوذ این رسانههای مدرن حتی در چنین کشورهای زیاد است. اگر نگاهی به فهرست هزینههای دولت امریکا برای فعالیت در این شبکههای اجتماعی بیاندازیم خواهیم یافت که مبالغ بسیار هنگفتی برای استفاده از این شبکهها در حال هزینه شدن است.
گروههای تروریستی، سلطان شبکه
اما این فقط یک دولت ثروتمند مانند امریکا نیست که در پی سرمایه گذاری و استفاده از این رسانهی آزاد و مدرن است. گروه تروریستی داعش نیز اثبات کرده است که استفاده از این رسانههای مدرن پیام ترس را به راحتی در بین مردم سراسر جهان نشر داده است. یکی از تفاوتهای عمده این گروه تروریستی با سایر گروههای مشابه استفاده از ابزارهای مدرن است. آنها حتا اقدام به تولید اپلیکیشن جعلی توییتر با نام «The Dawn of Glad Tidings» نیز کردند و به تنهایی فقط در یک روز بیش از ۴۰ هزار پیام در توییتر ارسال کردند.
اسراییل سالها است که فسلطین را در اشغال دارد اما در هیچ زمانی مانند آخرین حمله خود به غزه از طرف افکار عمومی جهان محکوم نشده بود و این شاید مدیون همین رسانههای مدرن باشد چرا که تغییری در روایتهای رسانهای بزرگ دنیا از عملکرد اسراییل صورت نگرفت است. اینبار اما ما شاهد یک موج بزرگ و عظیم جهانی در شبکههای اجتماعی بودیم که با هشتگGazaUnderAttack شروع شد. فلسطینیها با استفاده از فیسبوک و توییتر به مقابله با روایت جریان اصلی خبر و رسانهها (Mainstream) رفتند و پیام خود را به صورت شگفت انگیزی به مردم سراسر دنیا رساندند، تا جایی که دولت اسراییل اعلام کرد به هر دانشجویی که بتواند وجهه نابود شده اسراییل را در شبکههای اجتماعی بهبود ببخش مبلغ دو هزار دلار پرداخت خواهد کرد. این جریان تا جایی پیش رفت که حتا دولت اسراییل اعلام کرد در مقابل بهبود بخشیدن به وجهه خود در شبکههای اجتماعی به دانشجویان بورس تحصیلی نیز اعطا خواهد کرد.
در این دنیای مدرن رسانه دیگر مخاطبها چشم و گوش بسته به تبلیغات رسانههای دولتی گوش نمیدهند بلکه خود با تبدیل شدن به منابع دست اول خبر به ویژه در مناطق بحران زده و جنگی مانند غزه، رسانهها و حتا دولتها را وادار به واکنش میکنند. بسیاری از مردم این روزها در شبکههای اجتماعی در پی خبرهای دسته اول هستند و نه در رسانههای کلاسیک مربوط به دوران گذشته. این روزها تقریبا در همه جا میتوان گوشیهای هوشمند را دید که حداقل به یکی از این شبکهها متصل است.
به عبارت بهتر با این برنامه دولت اسراییل از شهروندان به عنوان سربازان خود در این رسانهها استفاده میکند. شاید باید در همین نقطه این پرسش را مطرح کرد که با توجه به موارد مطرح شده آیا سیاست دولت ما در برخورد با این رسانهها درست است؟ آیا مسدود کردن این رسانهها کمکی به مبارزه در این جبهه نوین میکند؟ اگر پذیریم که این یک جنگ رسانهای با ابزاری نوین است باید پذیرفت که دیگر مسدود کرد مانند یک سرباز مرزی کاربرد ندارد، چرا که در این دنیایی جدید چیزی به نام مرز معنی و مفهومی ندارد.
بازگشت معراجیها
شهروندان ایرنی را به جرات میتوان هوشمندترین افراد در این عرصه نامید. به عنوان آخرین نمونه در هفته گذشت بعد از اننشار خبر بازگشت پیکر مطهر شهدای عملایت کربلای چهار به کشور، دنیا با واکنشی از کاربران ایرانی رو به رو شد که انتظار آن را نداشت. موج حمایت از شهدای غواص در این رسانههای نوین در گرفت که نه تنها شبکههای خبری مجبور به اعتراف شدند، بلکه خبرگزاری فارسنیوز در خبری تحت عنوان «اینستاگرام پر از غواص شد،» به این جریان خبری رسانههای نوین را پوشش داد.
در دنیایی سیاست داخلی و خارجی ایران نیز این رسانههای نوین به عنوان ابزاری در دست سیاست مداران عمل میکنند. واکنش توییتری محمدجواد ظریف به توییت توهین آمیز سناتور امریکایی خود دست به دست در دست کاربران این رسانههای نوین میچرخد و حمایتی جهانی را برای ظریف و کشور ما به وجود میآورد، حمایتی نه فقط از طرف کاربران ایرانی بلکه بیشتر از سمت غیر ایرانیها، که باز خود را بر دنیای کلاسیک رسانه تحمیل میکنند به طوری اقلب رسانههای کلاسیک مجبور به واکشن به آن میشود.
دیپلماسی مجازی
در طول مذاکرات هستهای اما متاسفانه شاهد این هستیم که طرفهای غربی استفاده به مراتب بهتری از این رسانهها میکنند. در حالی که مذاکرات در لوزان به صورت محرمانه ادامه پیدا میکرد و هیچ خبری از هیچ رسانهای در مورد روند پیشرفت مذاکرات مخابره نمیشد، توییتهای گاه و بی گاه آلن ایر سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه امریکا و یا سایر مسوولین حاضر در مذکرات تبدیل به خبرهای دست اول برای کاربران شده بود که بعضا نگرانیهای فراوانی را به وجود میآورد. نگرانیهایی که مرتب وزارت خارجه کشوران مجبور به واکشن و تکذیب میشد. درواقع میتوان گفت که دیپلماسی عمومی دولت مردان ایران در این مذاکرات همیشه یک قدم از سایر کشورها عقب بود در حالی که اگر آگاهی نسبت به این رسانه نوین بود ما میتوانستیم در جنگ رسانهای بر رقیب فشار بیاورم و رسانهها را ما در پی خود به حرکت در بیاوریم و ما رقیب را وادار به واکشن کنیم.
تقریبا اکثر وزرای دولت در شبکههای اجتماعی دارای حساب کاربری هستند اما متاسفانه تنها کسی که به صورت رسمی و آگاهانه از این شبکهها استفاده میکند وزیر خارجه دکتر ظریف است. وزیر امور خارجه با هوشمندی میدان نبرد را انتخاب کرده، او میداند که کاربران ایرانی اهل فیسبوک هستند پس فیسبوک را برای انتظار نظرات فارسی و توییتر را که خیلی ایرانیها در آن فعال نیستند برای زبان اینگلیسی انتخاب کرده. البته جای تاسف دارد که وقتی دشمن با نفرات اصلی خود در این جنگ رسانهای حاضر است ما میبینیم که به دلایلی ضعف تیم رسانهای دستگاه اجرایی کشور ما هنوز در این عرصه بسیار ضعیف و بد عمل میکنند. حسابهای زیادی در توییتر و فیسبوک و سایر شبکههای اجتماعی به نام رییس جمهور و سایر مقامات کشور وجود دارد اما هیچ کدام آنها تایید شده نیستند و مشخص نیست بر اساس چه ساز و کاری فعالیت میکنند.
درگیری کمپینها
سربازان ایرانی این جنگ نیازمند آموزش برای استفاده از این رسانههای نوین هستند و دولت نیز میبایست با در دسترس قرار دادن و فراهم کردن این ابزار چه در سطح دیپلماتها و وزرا و چه در سطح مردم به استفاده هرچه بهتر و موثرتر از این رسانههای نوین کمک کند.
در کشور ما البته شیپور از سر گشاد آن نواخته میشود. یعنی به جای آنکه این شبکههای خبری نوین عامل تولید خبر برای شبکههای خبری کلاسیک شوند، این شبکههای خبری کلاسیک هستند که با مانورهای تبلیغاتی پیش از آنکه موضوعی به اصطلاح ترند یا داغ شود اقدام به تشویق کاربران برای مشارکت در این کارزارها میکنند. به عنوان نمونه کارزار #اجازه_نمیدهیم را برسی میکنیم.
در هفته گذشته کارزاری با هشتگ #اجازه_نمیدهیم به راه افتاد که پیش از آنکه تعداد پستهای این کارزار در شبکههای اجتماعی به عدد ۱۰۰ برسد در بخش خبری صدا و سیما با عنوان «موج» پوشش خبری گرفت. این خطایی است که البته فقط در رسانههای ما رخ نمیدهد. متاسفانه به دلیل پایین بودن سطح استانداردهای خبری در شبکههای فارسی زبان چه در داخل کشور و چه خارج، برداشتهای اشتباهی از «ترند» شدن و یا موج شدن یک هشتگ وجود دارد. دلیل این امر هم ساده است، یا خبرنویسی بر اساس سفارش صورت گرفته و یا خبرنگار از چیزی که در حلقه دوستان و دوستان دوستانش میبیند را به عنوان موج یاد میکند که نشان از عدم دانش و آگاهی کافی نسبت به این دنیای رسانهای نوین دارد.
بعد از مانور تبلیغاتی صدا و سیما برای این کمپین تا انتهای روز دوم تنها ۱۱۴ کاربر اقدام به ارسال ۱۴۷ پست در فقط فقط در دو شبکه اجتماعی توییتر و اینستاگرام کردند. در همان روز نخست تمام پستها از کشور کانادا و امریکا ارسال شده بود که میتواند به دلیل استفاده فیلترشکنها و وی.پی.انهای مورد استفاده قرار گرفته این افراد باشد.
خود این نکته بسیار جالب است که با وجود آنکه در متن بسیاری از پیامهای ارسال شده با اقدامات دولت امریکا مخالفت شده است اما برای همان مخالفت از سرویسهای فیلترشکن امریکایی، کانادایی و اینگلیسی استفاده شد.
پس از دو هفته اما تعداد پستها به ۱۲۶۷ پست و تعداد کاربران مشارکت کننده به ۵۹۲ نفر افزایش یافت که این افزایش بردی بیش از ۷۰۰ هزار را در پی داشت که عمده این تعداد از سمت حساب کاربری آقای وحید یامینپور رییس پژوهش کده فرهنگ و هنر اسلامی در اینستاگرامبا بایش از ۳۶ هزار فالور به دست آورده شد.
دقت کنیم که عدد ۱۲۶۷ پست تعداد پستهای ارسالی با #اجازه_نمیدهیم الزامن به معنی همراهی تمام ۵۹۲ کاربر با برگزار کنندههای این کارزار نیست. تعدادی از کاربران با به اشتراک گذاشتن تصاویری از دکتر ظریف و حسن روحانی در کنار این هشتگ اصلی از عبارت «دکتر_روحانی_تنها_بماند» استفاده کردند که در مخالفت با بحث اصلی است، اما از آنجایی که این دسته از کاربران با اصول کار این شبکهها آشنایی نداشتند و خیلی ساده همین عبارت را به عنوان هشتگ استفاده نکردند از آماز برگذار کنندههای کارزار جدا نشدند و درست مانند یک اتخاباتی که در نهایت رایهای مخدوش و باطله به حساب برنده واریز میشود، فعالیت آنها نیز در نهایت به حساب برگزار کنندههای این کمپین ثبت شد.
در این میان اما بیش از ۹۸ درصد پستهای ارسال شده پست اصلی و فقط ۱/۱ درصد بازنشر بود، به این معنی که هیچ کدام از افرادی که این پستها را مشاهده کردند اقدام به بازنشر این پیامها در شبکههای خود نکردند که به بیان بهتر یک شکست برای یک کمپین آنلاین محسوب میشود.
این عدم بازنشر البته یک دلیل دیگر نیز داشت و آن انتخاب میدان نبرد اینستاگرام توسط این کاربران بود. از روز دوم بخش اعظم پستهای ارسالی در این شبکه ارسال شده است که اساسن قابلیت بازنشر ندارد در حالی که در روز نخست به دلیل فعالیت در توییتر و استفاده از امکان بازنشر حدود ۸ درصد کاربران پیامهای دریافت شده را در شبکههای خود بازنشر دادند. آمار ۰/۶ درصدی پاسخ به پستها نیز نشان دهنده این موضوع است که کمتر کسی تمایل به صحبت در این مورد را داشت است.
این تغییر میدان نبرد از توییتر به اینستاگرام احتمالا به دلیل مشکلات ناشی از فیلترینگ صورت گرفته که باعث شده مابقی پستها از نظر جغرافیایی در داخل کشور ثبت شوند.
در این میان غلطهای گرامری و نگارشی پستهای ارسال شده به زبان اینگلیسی هم در نوع خود بسیار جالب بود.
بنابراین با برسی آمار فوق میتوان این نتیجه را دریافت کرد که برای همه گیر شدن یا به اصتلاح ترند شدن یک موضوع در شبکههای اجتماعی که رسانههای نوین هستند، رپورتاژ آگهیهای رسانههای کلاسیک کارایی ندارد. عدد ۱۲۶۸ پست توسط ۵۹۲ کاربر در مقیاس وب فارسی به معنی زیر صفر است و برای پیامهای به زبان اینگلیسی در سطح جهانی وب مانند حتا کمتر از یک قطه آب در یک اقیانوس میباشد. حتا حساب رسمی این کارزار در اینستاگرام به نشانی https://instagram.com/we_dont_let فقط ۳۸ پست را ارسال کرده است.
نکته جالب دیگر در مورد این حساب کاربری که حساب رسمی این کارزار است، تعداد حسابهایی است که آن را فالو میکنند و تعداد کسانی که این حسابکاربری آنها را فالو میکند است. این حساب را ۲۳۲۶ نفر را فالو میکند و خود حساب تعداد ۳۶۲۹ نفر را فالو میکند. به بیان ساده حسابی که باید جریانسازی کند خود در جریان دیگران گیر کرده است و بیش از آنکه پیگیری شود، پیگیری میکند. مانند رهبری که بیشتر از آنچه که سرباز داشته باشد، معاونانی نشسته در دور خود و نه در میان نبرد را دارد.
بنابراین بیراه نخواهد بود اگر بگوییم نسبت دادن عنوان «موج» به چنین کارزاری چیزی جز یک توهم ساده نیست.